فوقلیسانس روانشناسی اسلامی گرایش مثبتگرا هستم و علاقهی شدیدی به تدریس و مشاوره در این حوزه دارم.
شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سالها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا همه چیز را تغییر دهم.
محیطی که سالها در آن زندگی کرده بودم، روابط و دوستانی که مهمترین سرگرمی هر روز زندگیام یا بهتر است بگویم «زنجیرهایی برای نگه داشته شدن در همان شرایط قبلی» بودند، و حتی شغلی که تصور میکردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
در حالی که نشانهها به وضوح خبر میداد که، این پنیر فاسد شده و این آب باریکه در حال مسدود شدن است.
و مهمتر از همه باورهایی کهنه و محدودکنندهای که، منشأ همهی این ناخواستهها بودند.
آن روزها بلد نبودم فکر خدا را با این وضوح بخوانم.
اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که، در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی میکردند و با اینکه استعداد و تواناییای بیشتر از من نداشتند، اما به خاطر باورهای متفاوت، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آنها نشان میداد.
همهی عمر رویای چنین تجربهای از زندگی را داشتم.
سالهای متوالی، عید هر سال به خودم میگفتم:
«عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و میتوانم هدایایی ارزندهای برای عزیزانم بخرم»
دیدن این آدمها که آرزوهای من، واقعیت زندگی آنها بود، ایمانی را در دلم زنده کرد تا شرایط ناخواسته را به عنوان واقعیت زندگیام یا سرنوشت غیر قابل تغییرم نپذیرم و مصمّم شوم تا رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی را تبدیل به واقعیت زندگیام نمایم.
شروع تغییر و محکم برداشتنِ اولین قدمی که بارها به تأخیر افتاده بود، کاری دشوار بود.
مخصوصاً برای من که فقط یک مغازهدار بودم و ذهنم مملو از باورهای محدودکننده و فقر آلودی بود که، اجازه دیدن فراوانی نعمت و ثروت را به من نمیداد.
و مهمتر از همه اینکه، تنها دلیل این شرایط سخت را فقط و فقط باورهایم بدانم، نه پدرم، نه جامعه و نه هر عامل دیگری…
بالاخره من راهش را پیدا کردم اما برایم سالها طول کشید تا از میان آن همه تحقیقات و مطالعاتی که بخشی از آنها هدایت کننده و برخی به شدت گمراه کننده بودند، بتوانم توحید را به عنوان اصل و اساسی بشناسم.
سپس زمانی مفصل برای مطالعه قرآن خرج کردم.
به یاد دارم زمانی که پای مطالعه این کتاب شگفت انگیز (قرآن) مینشستم، زمان، مکان و هم چیز برایم به فراموشی سپرده میشد و فقط از پنجره اتاقم روشن شدن یا تاریک شدنِ آسمان را میدیدم…
زمان زیادی طول کشید، انرژی زیادی صرف شد، تعهد فراوانی به کار رفت و ایمانی پولادین با من همراه بود تا توانستم فکر خداوند را در قرآن بخوانم.
قرآن با تأیید این اصل، حجت را بر من تمام کرد. و مفهومی جدید و صحیح از سیستمی را در ذهنم ساخت، که خدا نامیدهایم.
خداوند مرا هدایت کرد، قوانین این سیستم را به من شناساند و همانگونه که در ابتدای مسیر وعده داده بود، به خاطر ثباتم در این مسیر و تلاشم برای هماهنگی با اصل و اساس این سیستم(توحید)، بیش از آنچه که از او خواستهبودم، در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و نعمتی پس از نعمت دیگر به من بخشیده است.
شناخت و اجرای اصل و اساس جهان یعنی توحید، مرا به فراتر از آروزهایم رسانده است.
اکنون در جایگاهی هستم که، میتوانم هر آنچه را که میخواهم را، داشته باشم. اما هرگز فراموش نکردم که در تمامِ این مسیرِ، وجود مأمنی شگفت انگیز مثل خانواده صمیمی حیدری، میتوانست با ایمان و یقینی که در دلم زنده نگه میدارد، مسیر را برایم لذت بخشتر و تغییر را برایم آسان تر نماید.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکیاش در فقر و کمبود، به خاطر تمام آروزهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازیهای که نخریده، تمام کیک تولدهایی که نخورده، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازیهایی که تجربه نکرده است، میخواهد بهترینِ همهی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه که در مسیر تغییرم جای خالیاش را احساس کردم را بسازم.
و به این شکل، خانواده صمیمی حیدری متولد شد تا همراه و راهنمایی باشد برای افرادی که مثل من متعهد شدهاند تا رؤیاهایشان را باور کنند، حقیقت خداوند و قوانینش را باور کنند و برنامه نویس زندگی خودشان باشند.
من این خانواده صمیمی را بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی بنا نهادهام تا همه ما که اینجا جمع شدهایم، همواره به یاد داشته باشیم که:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت میکند و تنها منبع قدرت و ثروت است، مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانسهای خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع وصل هستیم اما به اندازهی ایمانمان به نیرو و هماهنگیمان با این سیستم بدون تغییر، به این منبع وصل میشویم و این اتصال را به شکل:
آزادی مالی و زمانی و مکانی به وسیله انجام شغل مورد علاقه، روابط عاشقانه، سلامتی و آرامش، وارد زندگیمان میکنیم.
تنها کار ما حساب کردن روی اتصال با این نیرو و هماهنگ شدن با قوانینش است.
این یعنی: ساختن باورهای هماهنگ با خواستهها.
این الهیترین و معنوی ترین شیوه زندگی است. شیوهای که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگیمان را در دست مان میگذارد و با نشان دادن فراوانیاش، ما را از عجله دور میسازد و به ما آرامش میبخشد.
جهان در برابر این نوع نگاه فقط میتواند روی نیکویش را نشان دهد. پس نیکو زندگی میکنیم و جهان را جای بهتری برای زندگی میکنیم.
قاسم حیدری