رسالت فردی و اهمیت آن در زندگی
بنام خداوند بخشنده مهربان. سلام و و درود میگم به شما دوستان و همراهان عزیز. من قاسم حیدری هستم و امروز میخوام راجع به یه موضوع بسیار مهم به نام «رسالت فردی» با شما صحبت کنم.
خداوند مهربان وقتی ما رو آفرید، هر کدام از ما رو در جای خودمون هدایت کرد: قٰالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدىٰ… به این معنی که به هر کدوم از ما رسالت و مأموریتی داد تا توی مسیر اون رسالت، به خوشبختی و سعادت برسیم.
او ما رو با عشق آفرید. او ما رو برای رحمت و مهربانی خلق کرد: إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ… و خواست تا توی مسیری قدم بذاریم که سراپا عشق و مهربانی باشه.
هر کدوم از ما توی این دنیا برای انجام کاری مأمور شدیم و برای رسیدن به هدفی پا به این جهان گذاشتیم. بنابراین باید تمام توجه و تلاش خودمون رو بکار بگیریم تا رسالت فردی خودمون، یعنی چیزی که بخاطرش خلق شدیم رو پیدا کنیم و در مسیرش قدم بذاریم.
رسالت فردی یعنی نقش و جایگاه ما توی جهان هستی. یعنی کمک و تأثیر ما توی پیشرفت دنیا. رسالت فردی یعنی مفید و مؤثر واقع شدن. یعنی کمک کردن به خود و دیگران. رسالت فردی یعنی خشنود کردن خود و دیگران. یعنی عاشقانه کار کردن و خدمت کردن.
رسالت فردی کار به نیازهای مادی ما نداره و هدفش فقط خدمت و کمک به دیگران هست. منظورم اینه که آدم توی انجام رسالت فردی خودش، دیگه به فکر پول و سود و منفعت نیست و تنها چیزی که براش اهمیت داره، اون لذت معنوی هست که هر روز و هر لحظه نصیبش میشه.
در کل رسالت شخصی از همون دوران کودکی و با توجه به سبک و شرایط زندگی توی ما شما میگیره و بعدها توی بزرگسالی به پیشرفت و شکوفایی میرسه. رسالت فردی کار و فعالیتی هست که ما برای اون ساخته شدیم و توسط ضمیر ناخودآگاهمون برای اون برنامهریزی شدهایم.
البته ممکنه خیلی از ماها در طول زندگی بصورت ناخواسته وارد مسیرهای دیگهای بشیم فراموش کنیم رسالت شخصی ما چی بوده. و این اصلاً خوب نیست. نکتهی خیلی مهمی که میخوام درکش کنید اینه که: اگر ما توی مسیر رسالت شخصی خودمون قرار نگیریم، دائماً توی زندگی احساس کمبود و ضعف میکنیم و از رضایت عمیق درونی برخوردار نمیشیم. اتفاقی که توی یه برههی زمانی برای خود من افتاد و واقعاً روزای سخت و دردآوری بود.
من برای اینکه رسالت گمشدهی خودم رو پیدا کنم، به هر کاری که بگید دست زدم و به هر کاری که فکرشو بکنید مشغول شدم. از کاشتن درخت گرفته تا جمعآوری ضایعات. از ساختن خانهها گرفته تا درست کردن ماشینها. نجاری کردم، تعمیر کردم، جوشکاری کردم، فروشندگی کردم، رانندگی کردم. سالها خواننده بودم. مدتی نقاش بودم، مدتی خطاط بودم و دیوارنویسی میکردم. توی صنعت رایانه و صنعت چاپ هم کار کردم ولی هیچکدوم از اینها نبود اون کاری که بتونه عشق و محبت رو در من زنده کنه.
جالب اینجاست تمام کارایی که گفتم رو با شوق و ذوق انجام میدادم و وارد هر کاری که میشدم، توی اون کار شماره یک بودم! ولی چه افسوس که همیشه احساس ضعف و کمبود و شکست داشتم و اون خشنودی و رضایت درونی عمیق در من نبود. احساس میکردم زیادی هستم. حس میکردم خاصیتی ندارم. فکر میکردم هیچ کار مفیدی نمیکنم و واقعاً دارم بیفایده زندگی میکنم.
تا اینکه اتفاقاتی رخ داد و من آروم آروم رسالت فردی خودم رو پیدا کردم. کاری که برای اون ساخته شده بودم و بهتر و دقیقتر از هر کسی میتونستم اونو انجام بدم. توی تمام دوران زندگیم دیوانهوار درس خوندم و عاشق یاد گرفتن چیزای جدید شدم. امروز من سالهاست که رسالت فردی خودم رو پیدا کردم. من عاشق یادگیری هستم. عاشق این هستم که یاد بگیرم و به دیگران یاد بدم. این همون چیزی هست که من سالها بدنبالش بودم و الان سالهای سال هست که دارم با شور و اشتیاق انجامش میدم. «آموزش دیدن» و «آموزش دادن» تنها چیزی هست که حال منو خوب میکنه.
فعلا تا اینجا رو داشته باشید. انشاءالله کمی جلوتر به شما هم یاد میدم که چطوری رسالت فردی خودتون رو پیدا کنید و واقعاً لذت ببرید از کار کردن و زنده بودن خودتون.
ممنون و متشکرم از اینکه پای صحبتهام نشستید. امیدوارم هرجای دنیا که هستید، تنتون سالم، دلتون شاد، جیبتون پر از پول و خداوند یار و نگهدارتون باشه. فعلاً خداحافظ
دیدگاهتان را بنویسید