روش باورسازی
باورها
قبل از اینکه به سراغ معرفی راههای باورسازی برویم، لازم میبینم بصورت خلاصه به مفهوم باورها اشاره کنم.
مغز ما همانند یک کامپیوتر است که تمام اتفاقات زندگیمان را رقم میزند. رفتارها، تصمیمگیریها، واکنشها، اقدامات و… همگی حاصل پردازش این کامپیوتر هستند.
این کامپیوتر برای پردازش، نیاز به یک سیستم عامل مثل ویندوز دارد که بقیهی نرم افزارها را کنترل و هدایت کند.
سیستم عامل مغز ما «ضمیرناخودآگاه» است. در حقیقت این ضمیرناخودآگاه است که بایدها و نبایدها را مشخص میکند، رفتارهای ما و تصمیماتمان را کنترل مینماید، واکنشهای ما را فیلتر میکند و هدایت اقدامات ما را برعهده میگیرد.
اما شاید بپرسید که ضمیرناخودآگاه از کجا میداند که باید و نبایدها چیست؟ از کجا میداند چه فیلترهایی بر رفتارها و عملکرد ما انجام دهد؟ و اصلاً بر چه اساسی اقدامات ما را کنترل میکند و جهتدهی مینماید؟
جواب این سؤالها در یک کلمه خلاصه میشود: «باورها»
این باورها هستند که به ضمیرناخودآگاه برای رهبری مغز ما خط میدهند؛ لذا باورسازی اهمیت ویژهای دارد، چرا که این باورها هستند که زندگی ما را جهتدهی میکنند.
در این مقاله به 8 موردی که در فرایند باورسازی اهمیت دارند اشاره میکنیم و به توضیح هر یک از آنها می پردازیم:
روشهای باورسازی
۱) کنترل ورودیهای ذهن
همانطور که گفته شد باورها از جنس افکار هستند. افکار ما هم از ورودیهایی که به مغزمان وارد میکنیم، ساخته و پرداخته میشوند.
اما ورودیهای مغز ما چه چیزهایی هستند؟
خاطراتی که از گذشته به یاد میآوریم، تجسمهایی که درباره آینده میکنیم، حرفهایی که میزنیم، مطالبی که مینویسیم، چیزهایی که میشنویم، نوشتههایی که میخوانیم، مواردی که میبینیم، تجربیاتی که احساسشان میکنیم و… همه و همه از جمله عوامل ورودی هستند که در ساختن و شکلگیری باورها مؤثر میباشند.
اگر جنس ورودیهای ما نامناسب باشد، باورهای بازدارنده در ما شکل خواهد گرفت و اگر مناسب باشند، شاهد باورهایی سازنده خواهیم بود.
۲) الگوها
راه دیگری که در باورسازی وجود دارد «الگوها» هستند. ما با الگو قرار دادن هر چیز یا هر فردی تحت تأثیر مستقیم و شدید آن هستیم. این مورد نیز میتواند باورهای سازنده یا مخربی را در ذهن ما ایجاد کند.
برای مثال فرض کنید شما طرفدار یک بازیگر سینمایی هستید و آن بازیگر رمز موفقیت خود را این میداند که از دوران کودکی شروع به بازیگری کرده است و پدرش دوستان زیادی در تئاتر و سینما داشته است که به او کمک کردهاند.
حال اگر شما بخواهید وارد عرصه بازیگری بشوید اما شرایط او را نداشته باشید (به سن جوانی رسیدهاید و از کودکی شروع نکردهاید و همچنین هیچ دوست و آشنایی در این عرصه ندارید که پارتی شما بشود) دچار یأس و ناامیدی میشوید و این باور برایتان شکل میگیرد که برای تبدیل شدن به یک بازیگر خوب حتماً نیاز است تا پارتی داشته باشم و البته از سنین کودکی شروع میکردم. چون این شرایط را ندارید، و باورتان هم اینست که بدون پارتی به جایی نمیرسید، پس هرگز هیچ تلاشی هم نخواهید کرد و به جایی نخواهید رسید.
از طرف دیگر…
حال فرض کنید دوست شما بازیگر دیگری را الگوی خود قرار میدهد که او رمز موفقیت خود را تلاش بیوقفه و پشتکار داشتن در این مسیر اعلام میکند. برای دوست شما این باور شکل میگیرد که اگر من هم تلاش کنم و در این مسیر پشتکار داشته باشم، میتوانم موفق بشوم حتی بدون داشتن پارتی، حتی در سنین بالا. پس دست بکار میشود و پس از چند سال به عنوان یک سوپر استار در تلویزیون و سینما میدرخشد.
پس برای باورسازی یکی از سادهترین راهها این است که افرادی را پیدا کنیم که به خواسته مدنظر ما رسیدهاند و آنها را در این زمینه بهعنوان الگو قرار دهیم. با خود بگوییم همانطور که فلانی در شرایطی مشابه شرایط من توانست به این خواسته برسد، من هم حتماً میتوانم برسم. با این کار این باور در ما شکل میگیرد که این خواسته امری طبیعی است و قبل از من هم افرادی با این شرایط بودهاند که به آن رسیدهاند پس من هم میتوانم.
۳) همنشینی، هم کلامی، هم فضایی
راه کار سومی که برای باورسازی میتواند به ما کمک کند، کمی شبیه راه کار دوم یعنی الگوها میباشد.
جیم ران یکی از بزرگترین مربیان حوزه بهبود فردی جمله زیبایی دارد که میگوید: «شما در هیچ زمینهای نمیتوانید بالاتر از میانگین ۵ نفر از نزدیکترین افراد اطراف خود بروید.»
این بدان معناست که وقتی ما با هر فردی زیاد همنشین بشویم، زیاد همکلام بشویم و زیاد با هم در یک محیط قرار بگیریم، به صورت ناخواسته نوع رفتار آنها، نحوه صحبت کردن آنها، طرز فکر کردن آنها و البته باورهای آنها به ما نیز سرایت میکنند و شبیه به آنها میشویم.
پس برای آن که باورهای مناسبی برای خود بسازیم، نیاز است تا خود را در مکانهای مرتبط با اهدافمان قرار دهیم و همچنین در جمع افرادی قرار بگیریم که همنشینی و همکلامی با آنها باعث رشد و پیشرفت ما و البته ساختن باورهای سازنده میشود. با این کار ضمیر ناخودآگاه ما کم کم باور میکند که ما هم جزئی از آن جمع و یا متعلق به آن مکان هستیم. این امر باعث حرکت کردن و اقدام در مسیر رسیدن به خواستههایمان میشود.
شاید بگویید محیط کار من، خانوادهی من، دوستان من همگی باورهای مخربی دارند و من هم در طول روز با این افراد احاطه شدهام و مجبورم با آنها ارتباط داشته باشم. و یا ممکن است بگویید واقعاً هیچ راهی برای قرار گرفتن در محیط های سازنده یا ارتباط با افراد موفق ندارم.
در این صورت من به شما خواهم گفت: برای ساختن باورهای قدرتمندتر در مرحله اول تا آنجا که میتوانید ارتباطتان با این افراد و حضورتان را در این مکانها بشدت کاهش دهید و در مرحله دوم کتابهایی بخوانید، دورههای صوتی و تصویری را بگذرانید، شبکههای اجتماعی را دنبال کنید که برای شما باورهای مثبتی میسازند.
زمانی که شما خودتان را غرق در این کتابها، دورهها و شبکههای اجتماعی سازنده میکنید، همانند این است که ۵نفر اصلی اطرافتان را نویسندگان آن کتابها و یا مدرسان آن دورههای آموزشی پر کردهاند و شما در حال وقت گذرانی با آنها هستید. در این صورت است که باورهای پولادین برای خود میسازید.
۴) تکرار ؛ شاه کلید باورسازی
در طول شبانهروز به هر موضوعی که بیشتر و بیشتر توجه نشان دهیم، آن موضوع توسط مغز ما بیشتر پذیرفته میشود و کم کم به یک باور تبدیل میشود. برای مثال اگر در طول شبانهروز بر روی این موضوع تمرکز کنید که شما انسان ارزشمندی هستید و به طریق مختلف به این موضوع توجه نشان دهید، باورتان خواهد شد که شما فرد ارزشمندی هستید. این توجه میتواند به صورت این باشد که این جمله را مدام برای خود تکرار کنید و یا بارها و بارها در عمل ثابت کنید.
البته موضوعی که روی آن تمرکز میکنیم و به آن بیشتر توجه نشان میدهیم، بایستی برای ما همراه بامعنا باشد. به عبارت دیگر اگر مدام یک عبارتی که برایمان معنا و مفهوم خاصی را تداعی نمیکند تکرار کنیم، اثری ندارد و باوری شکل نخواهد گرفت.
برای مثال فرض کنید شما مدام با خود این جمله را که فرد ارزشمندی هستید را تکرار کنید اما مصداقی برای ارزشمند بودن در ذهن نداشته باشید؛ یعنی منظور خود را از اینکه فرد ارزشمندی هستید ندانید. در این صورت این جمله بعد از چندبار تکرار برایتان بیمعنی میشود و باوری هم شکل نخواهد گرفت.
پس زمانی تکرار میتواند برایمان باورسازی کند که با هر بار تکرار آن جمله و یا انجام آن عمل شور و هیجانی در ما زنده شود و یا تصویری در ذهنمان به نمایش درآید.
تکرار می تواند به سه صورت انجام شود: تکرار کلامی، تکرار فکری، تکرار اقدامی.
تکرار کلامی:
به این معنا که ما یک سری جملات انگیزشی و یا عبارات تأکیدی را با خود تکرار میکنیم. برای مثال هر روز با خود میگوییم: «من چهره زیبایی دارم»
تکرار فکری:
به این معنا که یک فکر را مدام در سر خود میچرخانیم، مدام به یک موضوع میاندیشیم و ذهنمان درگیر آن موضوع است. برای مثال وقتی مدام به این موضوع میاندیشیم که شرایط اقتصادی سخت شده است، همه در سختی زندگی میکنند و پول در دست مردم کم شده است، درحال ساختن باور «فقر و کمبود» در مغز خود هستیم.
تکرار اقدامی:
به این معنا که ما انجام یکسری اقدامات باعث میشویم که یک نوع نگاه و یا یک نگرش نسبت به یک موضوع پیدا کنیم. برای مثال اگر هربار در یک جمع (هرچند کوچک) صحبت کرده و نظر خود را بیان کنیم، از حق خودمان دفاع کنیم و اجازه ندهیم کسی به ما زور بگوید، از انجام دادن کاری نترسیم و دست به اقدام بزنیم، این باور در ما شکل میگیرد که ما «اعتماد به نفس» بالایی داریم.
از یک بعد دیگر میتوان تکرار را به دو دسته تقسیمبندی کرد: تکرار درونی، تکرار بیرونی
تکرار درونی:
گاهی از یک منبع بیرونی مثل تلویزیون، معلم، پدر و مادر و یا هر کسی به غیر از خودمان یک پیامی دریافت میکنیم و آن را بارها و بارها در ذهن خود تکرار میکنیم. این تکرار که بارها و بارها توسط خودمان و در ذهنمان انجام میشود، تکرار درونی نام دارد.
برای مثال فرض کنید در کودکی یکبار توسط معلمتان در کلاس تحقیر شدهاید و او به شما گفته است که «تو آدم خنگی هستی و هیچ چیزی نمیفهمی». شما هم بارها و بارها این جمله را برای خودتان تکرار کردهاید تا تبدیل به یک باور شده است.
حال هر کار جدیدی که میخواهید انجام دهید، با هر مسئلهای که مواجه میشوید و هر کجا که به خلاقیت و نوآوری نیاز دارید، این باور (خنگ بودن) اجازه نمیدهد که شما اقدام خاصی انجام دهید؛ چرا که ضمیر ناخودآگاهتان باور کرده است که من خنگ هستم و هیچ خلاقیت و نوآوری نمی توانم داشته باشم و یا هیچگاه نمیتوانم از پس یک مسئله بربیایم و اینگونه است که باورها سرنوشت ما را رقم میزنند.
تکرار بیرونی:
وقتی یک موضوع بارها و بارها توسط یک منبع بیرونی مثل تلویزیون، سایتها، شبکههای اجتماعی، دوستان، اقوام، خانواده و … تکرار میشوند و ما هربار آنها را میبینیم، میشنویم و یا میخوانیم به عنوان خوراک مغزی وارد مغز ما شده و پس از چند بار تکرار برای مغز ما پذیرفته میشوند و به عنوان یک باور شکل میگیرند.
برای مثال فرض کنید این جمله را که «سال خیلی سختی را در پیش خواهیم داشت و وضعیت اقتصادی سختی در انتظار ماست» بارها و بارها از طریق دوستان و همکاران، شبکههای اجتماعی، سایتهای خبری، روزنامهها و مجلات میبینیم، میشنویم و یا میخوانیم. قطعاً بعد از اینکه این خبر را چندبار به عنوان ورودی مغزمان وارد آن میکنیم، پذیرفته شده و به صورت یک باور پدیدار میشود.
وقتی این باور شکل گرفت از این پس مدام نگران این وضعیتی که هنوز پیش نیامده است خواهیم بود و شاید تا مرحلهای پیش برویم که بجای تدبیر برای پیشگیری و آمادگی برای این شرایط، دست روی دست بگذاریم و به اصطلاح «فکرمان فلج بشود.»
تکرار مثبت، تکرار منفی
تکرار همانطور که میتواند باورهای مثبت در ما بوجود آورد، در مورد باورهای منفی نیز همین قدرت را دارد. لذا باید مراقب باشیم تا مواردی که احساس ناخوشایندی به ما میدهند و یا محدودیتها را برای ما تداعی میکنند، وارد مغز ما نشوند. به عبارت دیگر باید برای ورودیهای مغز خود (دیدن، شنیدن، گفتن، خواندن، فکر کردن، یادآوری خاطرات گذشته و تصویرسازی موقعیتهای آینده) فیلتر قرار دهیم تا هر چیزی نتواند به راحتی وارد مغز ما شود و منجر به باورسازی شود.
پس متوجه شدیم که در روند باورسازی اگر میخواهیم یک باور مثبت و سازنده در خود بوجود آوریم، همزمان باید علاوه بر توجه بر روی نکات مثبت، ورودیهای مغز خود را کنترل کنیم تا ورودیهای منفی وارد مغزمان نشوند.
۱- لیستی از خاطرات خوب، تواناییها، داراییها و هر آنچه میتوانید برای آن شکرگزار باشید، تهیه کنید و هر روز این لیست را بخوانید (بطوری که هرکدام از آنها برای شما معنا و مفهوم خاصی را تداعی کنند)
۲- روی ورودیهای مغز خود بیشتر توجه کنید و مواردی را که میتوانند باورهای مخرب بسازند را شناسایی کنید و توجهتان را از روی آنها بردارید و اجازه ندهید وارد مغزتان بشوند.
۵) تصویرسازی ذهنی
ذهن ما فرق میان واقعیت و مجاز را تشخیص نمیدهد؛ بنابراین وقتی ما چیزی را به صورت ذهنی تصویرسازی میکنیم، برای خود باورسازی میکنیم؛ باوری از جنس تصویری که تجسم کردهایم.
این به این معناست که وقتی ما این تصویرسازی را چندین بار در ذهن خود انجام دادهایم و این تصویر بارها و بارها تکرار شده است و به عنوان یک ورودی به مغز ما ارسال شده، و مغز تفاوت میان واقعی بودن و غیرواقعی بودن آن را تشخیص نمیدهد، تبدیل به یک باور میشود.
برای مثال وقتی به افراد آموزش میدهیم که خودشان را در حال انجام یک کار تصویرسازی کنند، این تصویر بارها و بارها بعنوان یک ورودی برای مغز تکرار میشود، این باور شکل میگیرد که میتوانند آن کار را به خوبی انجام دهند؛ چون به صورت مجازی بارها و بارها آن کار را انجام دادهاند.
۶) مراجعه به تجربیات گذشته
یک راه دیگر برای باورسازی مراجعه به تجربیات خودمان است. اینکه قبلاً چطور به موفقیتهایی دست پیداکردهایم؛ اینکه همه میگفتند نمیتوانید فلان کار را انجام بدهید امّا بااقتدار توانستیم انجامش دهیم؛ اینکه در فلان جلسه چقدر خوب ظاهر شدیم؛ اینکه در فلان موقعیت چقدر خوب از پس آن کار برآمدیم؛ اینکه در آن شرایط سخت چطور دوام آوردیم و قد خم نکردیم و … .
یادآوری تجربیات گذشته این نیرو را در ما به وجود میآورد و این باور را میسازد که همانطور که قبلاً توانستهام حالا هم خواهم توانست.
۷) تأیید کن
وقتی تصمیم میگیریم باوری را در خود ایجاد کنیم ممکن است در اوایلِ راه نشانههای موفقیت کمتر یا کمرنگتر نمایان شوند. کاری که ما باید انجام دهیم این است که کوچکترین نشانهها را تأیید کنیم و به خاطر آنها شکرگزار باشیم؛ یعنی با کوچکترین اتفاق مثبتی که در راستای باوری که میخواهیم بسازیم رخ میدهد، سریعاً به آن توجه کرده و با خود تکرار میکنیم که این نشانه ایست از باور بزرگی که در حال رشد در وجود من است. این موضوع (تأیید نشانههای کوچک) باعث ساختهشدن و یا تقویت باورهای ما میشود.
۸) راه شخصی خودم
راه دیگر باورسازی که من خودم شخصاً از آن بسیار استفاده میکنم، تهیه یک فایل صوتی است. یک فایل صوتی با صدای خودم تهیه میکنم و درباره باورهایی که قصد دارم در خودم به وجود آورم صحبت میکنم و توضیح میدهم. قدم بعدی این است که این فایل را حداقل روزی یکبار گوش دهم.
مزیت این کار این است که چندین روش باورسازی را در کنار هم جمع کرده است:
– اول این که با گوش دادن به این فایل، ورودیهای ذهنی خودم را کنترل کردهام و از ورود موارد ناخواسته جلوگیری میکنم (زیرا هرروز با گوش دادن به این فایل در حال بهروز کردن ضمیر ناخودآگاه خود هستم و این باورها جایگزین ورودیهای منفی میشود).
– دوم اینکه وقتی هر روز آن را گوش میدهم، برایم تکرار میشود و همین تکرار، روند باورسازی را آسانتر میکند.
– سوم اینکه تحقیقات ثابت کردهاند که حرفی که خودمان به خودمان میزنیم بارها و بارها اثر بیشتری نسبت به حرفی دارد که دیگران به ما میزنند؛ لذا صدای خودمان اثرگذاری بیشتری بر ضمیرناخودآگاه ما دارد.
– چهارم اینکه برای ضبط فایل صوتی نیاز است از قبل فکر کنیم و درون خودمان را واکاوی کنیم تا ببینیم چه باورهای مخربی داریم و به چه باورهای سازندهای نیاز داریم.
– پنجم اینکه چون این فایل مخصوص ماست و برای خودمان شخصیسازی شده است، دقیقاً به موارد مورد نیاز ما اشاره میکند.
– ششم اینکه هم برای ضبط آن و هم با هربار گوش دادن به آن احساساتمان درگیر میشوند و راه برای پذیرش ضمیرناخودآگاه هموارتر میشود.
– هفتم اینکه هربار که این فایل را میشنویم، در هنگام گوش دادن به آن یکبار آنها را برای خودمان تصویرسازی میکنیم.
اگر علاقهای به ضبط فایل صوتی ندارید پیشنهاد میکنم لااقل درباره موارد دلخواهتان با خود حرف بزنید. این کار نیز قدرت بالایی در باورسازی دارد؛ زیرا هرچه شما با خودتان درباره مواردی که دوست دارید محقق شود صحبت کنید، برای ذهنتان قابلقبولتر میشود و همچنین ورودیهای ذهنتان نیز کنترل میشوند.
4 Comments
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
خوب و عالی بود. استاد
ممنون و متشکر از دیدگاه شما.
خوب و عالی بود. استاد.میشه یه وقت برای مشاوره تلفنی به من بدید. ممنون میشم.
سلام و درود.
برای رزرو مشاوره به شماره واتساپ 09389379496 پیام بدید.
بسیار عالی وقابل فهم وسازنده متشکرم استاد حیدری عزیز